چالوس با نیکا!
چالوس با نیکا!
روز دوشنبه 13 تیر ما با خانواده مامان سیمین و دایی سجاد به چالوس رفتیم .
دریا طوفانی بود اما هوا گرم بود با این حال شنا هم کردیم البته بدون نیکا! نیکا تو
کرییر بود پیش مامان سیمین و مارو نگاه می کرد.
بابا برامون جوجه کباب زغالی درست می کرد و واقعا کنار دریا و با صدای دریا غذا
خوردن خیلی آرامش بخش بود. نیکا دراین سفر یاد گرفت که چه طور چیزایی که
نزدیکشه بگیره دست بابا و دایی درد نکنه که به دخترم یاد دادن. نیکا با خنده های
صداداری که برای مامان سیمین می کرد دل همه مارو برده بود! یه روز صبح من
با دایی و زن دایی و مامان به پاساژ ایران تافته رفتیم و نیکا با بابا و باباجون خونه
بودند. نیکا شیر خورده بود و خوابیده بود.
تا رسیدیم اونجا ده دقیقه بعدبابا زنگ زد که نیکا گریه می کنه و زود بیاین
دیگه تا ما برسیم بابا اینا عرق نعناع و مولتی ویتامین به نیکا داده بودن چون
گرسنه بود و کلافه شده بودن ! تارسیدم شیر دادم و واقعا اشکم دراومد و ناراحت
شدم می تونستم شیر براش بذارم ولی گفتم نیکا که الان شیر خورده وما هم زود
میاییم. خاطره بدی بود ولی تجربه خوبی بود !
به هر حال ما تا پنج شنبه اونجا بودیم و عصراومدیم تهران . البته مامان سیمین اینا
و دایی اینا چهارشنبه صبح رفته بودند. راستی جای خاله آزی خالی بود.خاله جون کلاس
داشت و نتونس با ما بیاد!