اولین عروسی با نیکا!
دیشب عروسی دوست بابا عمو مهدی( نجفی ) بود . عروسی در تالار
دشت بهشت بود در بزرگراه چمران بود . ما ساعت 9 به سالن رسیدیم .
نیکا همش بیداربود و همه جا رو زیر نظر می گرفت !
خواهر آقاداماد (سمیه جون) با نیکا حسابی رفیق شده بود . نیکا براش
لبخند میزد و دلشو می برد !
تو عروسی هرکی نیکا رو میدید قربون صدقش می رفت و نیکا هم البته
تو بغل مامانش به اونا لبخندمی زد ! چون به محض اینکه تو بغل کس
دیگری میرفت غریبی می کرد و گریه اش می گرفت. البته به تازگی
غریبی کردن رو یاد گرفته دخترم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی