نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

نیکا نگین زندگی ما

تا هشت و نیم ماهگی..!

1390/9/16 16:24
نویسنده : مامان
456 بازدید
اشتراک گذاری

یادمه چهارشنبه نهم آذر بود که کنارت نشسته بودم و melody gym رو که پایه دار است محکم گرفتم تا

وقتی باهاش بازی می کنی تکون نخوره ، یکهو دیدم کف یک پاتو گذاشتی روی زمین و بعد پای دیگت رو

گذاشتی اسباب بازی تو گرفتی و ایستادی !!! من که باورم نمی شد از خوشحالی شروع کردم به دست

 زدن و بعد گریه ام گرفته بود ! و تو با تعجب به من نگاه می کردی عزیزم .واقعا خیلی هیجان انگیز

 بود..البته وقتی اولین بار سینه خیز یا  چهاردست وپا رفتی هم خوشحال شدم ولی واقعا این یه چیز دیگه

بود!

D:

در هشت ماه وپنج روزگیت دومین دندون هم جوونه زد و مارو بازهم خوشحال کرد!

حالا که ماشالله هشت ماه ونیمت شده ،خیلی شیطون تر شدی ،در کابینت ها رو باز میکنی و ظرفها رو

 میاری بیرون ! سی دی های زیر تلویزیون رو با قدرت میندازی زمین ! کنار بوفه که میری محکم می زنی

روی شیشه و از اینکه خودت رو می بینی کیف می کنی خوشگلم! وقتی رو میزکار بابا کنار مانیتور

میذارمت دایم می خوای همه چیز رو به هم بریزی ، دستمال کاغذی رو دوست داری بخوری! ورق هارو

میذاری تو دهنت ! و عاشق کیبورد هستی!!!

قربونش برم من !

 

یه چیز جالب ! وقتی وبلاگتو میذارم و آهنگ وبلاگت میاد با خوشحالی شروع به دس دسی می کنی و

خوشت میاد عروسکم !

سر سری رو تازگی یاد گرفتی و موقع غذا خوردن وقتی غذا تو دهنت هست شروع به سرسری میکنی!

وای که چه خوردنی میشی وروجک من !Emoticon

تازگی ها وقتی توجمعی هستیم و همه با هم صحبت می کنن، تو هم به وجد میایی و شروع به آواز

خوندن می کنی !japanese cartoon 2روز تاسوعا و عاشورا خونه مامان سیمین بودیم خیلی خوب بود . خاله فرزانه

هم اومده بود برات شعر میخوند و تعریف می کرد تو هم با صداها و حرکاتی که می کردی علاقه خودتو

نشون میدادی !

girl

با خاله آزی هم که جون جونی شده بودی ، بغلش میرفتی ، موهاشو می کشیدی !!! چه خنده

هایی می کردی موقعی که باهات بازی میکرد من که دلم قنج می رفت !

به مجلس عزاداری هم رفتیم ،تواون همه شلوغی و سرو صدا اونقدر راحت می خوابیدی که من تعجب

 می کردم ! اونجا نی نی هایدیگ اومده بودن یکی از اونا پسر سه ساله بود که به تو می گفت نی نی

جون !!

با جارو برقی هم تازگی ها آشتی کردی و میذاری من جارو بکشم البته با احتیاط ! ولی از سشوار هنوز

می ترسی و وقتی روشن میکنم می ترسی و گریه می کنی ! از مکمل آهنت متنفری ! ولی من مجبورم

 بهت بدم  چون برای سلامتیت واجبه عزیز دل مامان .

جوجه کباب با استخوان رو خیلی دوست داری ! گوشت کبابی هم خوشت میاد . مخلوط آب لیموشیرین و

 مولتی ویتامینت روهم با علاقه می خوری!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آرینا
17 آذر 90 21:02
سلام.چه دختر ناز و شیطونی.
لیلی
18 آذر 90 19:53
یه بوس کنم ایم خوشگل دختر رو... خانم یه امضاء می دین؟!!!
مامان شینا
21 آذر 90 1:04
خیلی ملوس و دوست داشتنی شدی