نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

نیکا نگین زندگی ما

تولد دو سالگی نیکا جان

سلام به همه دوستان عزیز و دوستداران نیکای عزیزم . واقعا از این وقفه طولانی شرمنده.... دومین سال تولد نیکا جان رو در روزیکشنبه سوم فروردین ساعت 5 تا تقریبا   12 شب برگزار کردیم. که 32 نفر ازفامیلهای عزیزمون تشریف آوردند و واقعا یک شبه خاطره انگیز رو برای ما به وجود آوردند.          ...
21 ارديبهشت 1392

چالوس اردیبهشت 92

دو هفته پیش ما همراه با دایی و زن دایی با خاله لیلا به چالوس رفتیم .عصر چهارشنبه راه افتادیم . حدود ساعت 8 شب از کندوان که گذشتیم هوا خیلی سرد شد بارونی شد و برف اومد !!! من که باورم نمیشد اردیبهشت ماه جاده چالوس برف بیاد طوری که زنجیر چرخ لازم باشه و راه بسته بشه !! دیگه تا پلیس راه بیاد یک ساعت طول کشید ! و تا رسیدیم ویلای بابا جون نیکا ساعت 12  شب شد.   فردای اون روز هوا خیلی عالی و آفتابی بود!! نیکا هم کنار دریا آفتاب میگرفت و واقعا خیلی خوب بود .دایی نیکا هم که آدم شوخیه وبا نیکا میونش حسابی جوره ! روز بعد ما مایع جوجه کباب رو حاضر کردیم و رفتیم به ارتفاعات جاده سه هزار و ناهار اونجا بودیم .واقع...
21 ارديبهشت 1392

شناسنامه 16 ماهگی خانم گل

قد : ٨١ وزن : ٩٥٠٠ دندون : ٩ عدد کلمات  : ماما ، بابا، دد ، نک ( نکن) ، آب بیده ، بیگی ، پ ( یعنی تموم حیوانات  و نیز پنگول ) ، کوی ( کجایی ) ، بیگا ( بیا )  قربنت برم که : با یک دست لیوان رو میگیری و آب می خوری ، رو پنجه هات همش راه میری ، عاشق بچه های بزرگتر از خودتی ! ، بوس میدی ( عاشقتم )، ناز ی میکنی ، می رقصی
8 مرداد 1391

خاطرات تصویری بهار91

در این بهاری که گذشت ما باهم ماسوله ، چالوس ، گردنه حیران ، اردبیل  رفتیم در طول ٥ روز !!!  عروسی دایی جون رو هم گذروندیم ... :   ١) ماسوله ( همراه با خانواده آقای کلهر به ویژه امیرعلی شیطون و دوست داشتنی )           نیکا ساقدوش کوچک برای عروسی دایی جونش   ...
8 مرداد 1391

نیکای شیطون !!!

١٦ ماهگی نیکای ما تموم شد ولی ماشالله شیطونی هاش تمومی نداره !!!  همش می خواد از جایی بالا بره ، از مبل و صندلی بگیر تاااا روی تلویزیون !!! اتفاقا یه روز وقتی در آشپزخونه مشغول بودم ، صدای نیکا رو شنیدم که آواز می خوند ، با خودم گفتم : چه خوب هم کارتون مبینه هم آواز می خونه ، وقتی رفتم بهش سر بزنم ، دیدم روی تلویزیون نشسته و هدفون هم روی گوشش گذاشته و آواز میخونه !!! نمی دونستم از اینکه خودش رفته روی جاشوفاژی وبعد از اونجا رفته روی تلویزیون باید خوشحال باشم یا نگران !!!   ...
8 مرداد 1391

دومین بهار و یک سالگی بهار زندگی ما...

    اومدنت یعنی شروع تازه... اول فروردین ٩١ نیکای ما یک ساله شد.  بهار امسال چقدر قشنگ تر وزیباتر شده ! چه قدر امید تو دلم حس می کنم !  چه انرژی تو وجودم دارم! وای خدایا  مدیون  مهربونیات هستم . دخترم  با اومدنش  یک دنیا محبت، یک عشق جدید  و جاودانه، و یک امیدی تازه رو به باباش و من عیدی داد ... به خاطر بودنش بینهایت ممنونم   تولد    ماعصر روز جمعه ٤ فروردین تولد یک سالگی نیکولی رو گرفتیم . ٢٣ نفر مهمون داشتیم .البته از ساعت ٥ تا ٨ خانمها بودن و جشن گرفتیم .نیکا دست میزد. دستاشو تکون می داد (می رقصید ) و می &...
20 فروردين 1391

بهمن و اسفند 90

چه احساس قشنگی تو قلبم تو رو دارم ....   روزهای پایانی سال ٩٠ هم رسید، کم کم به یک سالگی نیکاجان نزدیک میشیم.  سالی که با  زحمت شیرین، خستگی لذت بخش و توام با عاشقی همراه بود . در این سال نیکای من دو بار سرماخورد و بار دوم که بدتر بود در ماه یازدهم بود اما خدارو شکر به خوبی تموم شد. آخر ماه یازدهم بود که نیکا تنهایی ایستاد ! خیلی بهم احساس غرور داد  و بیشتر شیفته خودش کرد. نیکای من خیلی ماشاالله شیطون شده ، مثلا چند وقت پیش ، وقتی دراتاق رو باز کردم تا بهش که خواب بود سر بزنم ، دیدم که از تخت اومده پایین و رژلب رو برداشته و به تمام صورتش و لباساش مالیده !!!! یا اینکه یک بسته قرص ...
23 اسفند 1390